×
بیتحرف ماحرف شما
x - »
| 31 ارديبهشت 1403, 2:44 ب.ظ
0098 21 88961224

اضافه ی الفاظ مصنوعی و ساختگی خود به ساحت دین

بحثی در باب شدن بحث های متکلفانه ی کلامی

در بیست و یکمین جلسه دوره تربیت مدرس مفاهیم خطبه ی حمد فاطمی عنوان شد

25دی 1401

ذهن ها متکثر است و تکثر گرایی غوغا می کند در جایگاه و خاستگاه علوم - مع الاسف افراد ‏معاصر هم گرفتار یک خصیصه ای شده اند ، ‏خصوصاً در این دهه ی اخیر که فکر کردند باب این مباحث کمی بازتر است و پیشی گرفتند از سلف غربی شان در باب شدن بحث های متکلفانه ی کلامی و کلمات ثقیل و نامفهوم و نارسای دور از بساطت فهم مخاطب خصوصاً در مباحث اجتماعی ، ازجمله الفاظی چون کنشگری و نظام مسائل و پرداخت مبنایی و نه بنایی و توسعه ی زیست بوم و توسعه ی جامعه ی اندیشگاهی و فرآوری معنا و روش نوین مسئله محور راهبرد گرای مکث و اجماع سازی نخبگانی و گفتمان سازی مخاطبانی مثلاً ، این جملات از کجا در می آید ؟ گروه های پژوهشی مختلف درست کردند و مراکز مختلف پژوهشی را هزینه صرفش کردند و به جای این که هزینه را صرف معارف اهل بیت کنند ، آمدند صرف نظریات خود بر پایه ی " من اتبع هواه و أعجب برأیه " کردند. پیش تر از آنها هم می نشستند و می گفتند روش بارش فکری در اتاق فکرها و جریان مسلط داده و از این جور حرفهای " فما زال یراوغهم " در اطوار کلامی مغلق برای فریب مردم . بارش فکری به که و از کجا ؟ فردی در زمان امام صادق علیه السلام مردم ساده اندیش را فریب می داد ، امام روزی او را دیده و تعقیب می کنند ، می بینند که از نانوایی دو نان و از انار فروش دو انار دزدید . امام همین طور او را نگاه می کردند که کجا می رود ، می بینند که رفت و گذاشت جلوی یک بیمار. امام به او گفتند که " رأیت منک ما شغل قلبی " کار عجیبى از تو مشاهده کردم که فکرم را مشغول کرده است. یعنی این چه کاری بود که کردی ؟ گفت " تنکر ما یجب أن تحمد و تمدح فاعله ! "منظورش این بود که شما علم نداری من خودم علم دارم به کاری که کردم - این را البته معاذالله با جسارت و صراحت هم گفت " فما ینفعک شرف أهلک و أصلک مع جهلک بما شرفت به ، و ترکک علم جدک و أبیک " - خلاصه آن جاهل به کتاب الله مدعی شد که حسنه ی من بیشتر از سیئه ی من است . با استناد به این آیه که "من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها و من جاء بالسیئة فلا یجزى إلا مثلها " من مثلاً چهارنان و انار دزدیدم و چهار گناه کردم و بعد آمده ام این ها را دادم به این فرد 40 حسنه کردم . سیئه را از حسنه کم کنی ، من باز هم محسن هستم به جای مسی ء .امام علیه السلام به او فرمودند که بله اینکار را کردی ولی رفتی صدقه دادی - رابین هود شدی - اما یک نکته را توجه نکردی و آن این که " إنما یتقبل الله من المتقین " حسنه از کسی قبول می شود که متقی باشد و تقوی داشته باشد ؛ متقی که دزدی نمی کند ، برای همین است هم که در صدقات و نفقات ، بحث حلال بودن مال خیلی شرط است که خیریه ها از هر خیّری پول نگیرند و پول مشتبه را هم صرف کار خیر نکنند و این برکت پول و خیر پول اثر دارد در احکام ما ، این طور نیست که به همین سادگی از او قبول شود و گنه کاران و فسّاق اصلاً از آن ها قبول نمی شود خیراتشان . برای چه ؟ برای این که آن رکن تقوی و آن شرط اصلی متقی بودن را ندارند . آن آدم متوهم می خواهد به امام ما یاد بدهد - آن هم به امام صادق علیه السلام - که من ثوابم بیشتر از عقابم بوده است - شبیه ادعای قتاده بن دعامه ی بظاهر مفسر و فقیه اهل بصره که در جواب یک سؤال امام باقر علیه السلام از آیه ای از قرآن در خصوص حج و ولایت به مصداق " انّما یعرف القرآن من خوطب به " درمانده شد امّا با گفتن " لا جرم و الله لا فسرتها إلا هکذا " همچنان بر نیّت ادامه ی تفسیر توسط خود علیرغم تذکر آن حضرت تأکید کرد . اکنون این نمونه ها را ما همچنان در مباحث متکثر عالم می بینیم ، به جای این که اذهان را از این تکثر هوایی و فردی ببرند به سمت وحدت ؛ می برند به سمت مغلطه ی تکثر بیشتر و شبهات فراتر . دین را دارند خُرد میکنند و واژه ها و الفاظ مصنوعی و ساختگی خود را به دین اضافه می کنند و افراد هم که نگاه می کنند ، تصور می کنند نقاشی و تصویر پیکاسو است - مثلاً - که سر در نمی آورند که این سبک کوبیستی و سورآلیستی اصلاً چه هست ؟ و حتما یک چیزی هست ! ببینید یک عالِم که آن جا نشسته ، نمی فهمد این ها چه می گویند . بعضی کتاب ها را که شما به دست می گیرید در حالی که احیاناْ مباحث غامض فلسفه را می فهمید ، این کتاب را هر چه می خوانید نمی فهمید ! و می گوئید این چیست و چه دارد می گوید ؟! 5 بار، 10 بار باید بخوانید تا متوجه شوید که این از قضا چیزی را هم نمی گوید و متوجه شوید که مدرنیسم اساساً حاوی مفهوم قابل توجهی نیست . بعضی از شعرا شعری را که می گویند ، افراد دیگر که می نشینند تفسیر می کنند ؛ با خود شاعر که حرف می زنید ، می گوید من چنین چیزی نگفتم و منظورم این نبود ! تفسیر از شعر طرف ، متفاوت از منظور طرف است . پس ما چون در این معارف متکثرانه ی کثرت نگر ، وحدت نگری هم نداریم ؛ گرفتار تناقض و تناقص عدم تعادل و توازن و تبیین روشن دین " من تلقاء نفسک " و "من الرجال " هستیم . ببینید نتیجه ی خدا نگری در مبدأ و دین غایت نگر و کلام همزمان کثرت نگر در این کثرات در قالب حوزه ها و دانشگاه های ما در دروس معارفمان شده است آن اغتشاش ذهنی پدید آمده در جامعه ، جامعه ای اغتشاشگر که افرادی که پا می گذارند به این کشور می گویند عده ای به هیچ صراطی مستقیم نیستند . اصلاً بحث حجاب و بحثهای دیگر چیست ؟ می گویند اینها نه نظم می فهمند ، نه ادب می فهمند ، نه اخلاق می فهمند ، نه دیانت می فهمند ؛ هیچ . حتی در شئون قانونی هم قواعد بازی را رعایت نمی کنند . در بعضی امور در جهان اگر این مرز است ، طرف علی القاعده نمی آید از این طرفِ مرز شما را بگیرد و ببرد . هم مسلح است و هم شاهد و دوربینی وجود ندارد ، هیچ نیست . قاعده این است که پشت این خط باید بماند . ولی در اینجا این طور نیست و هر کسی به خود اجازه می دهد از این خط عبور کند و حد قانون را بشکند ؛ یعنی از قانون عبور کند . این ها از کجا حادث شده است ؟ از کجا به وجود آمده است؟ از آن نگاه غلط فلسفی و جهان بینی کثرت گرای غایت نگر که ما غایت نگر صرفیم و ما مدتهاست کثرت نگر مانده ایم ؛ و برای تغییر شرائط باید این کثرت نگری با وحدت نگری متعادل شود و غایت نگری با بدایت نگری به تعادل برسد و با دو نگاه این قضیه اتفاق بیفتد و تعقل از این زاویه صورت بگیرد.


برچسب ها :


نام*
ایمیل*
نظر*




نسخه قابل چاپ
کد خبر : 50246
تاریخ خبر : 1401/10/28-14:26
تاریخ به روز رسانی : 1402/11/24-10:08