×
بیتحرف ماحرف شما
x - »
| 31 ارديبهشت 1403, 5:36 ب.ظ
0098 21 88961224

ضرورت توسعه ی نسبت انسان کامل با تمام انسان ها ‏
بحثی در علل اغتشاش ناشی از اذهان مغشوش !‏
6 مهر 1401‏

در هفتمین جلسه ی دوره ی تربیت اساتید مفاهیم " خطبه ی حمد فاطمی " عنوان شد


‏ نکته ای که اینجا وجود دارد این است که به هر صورت یک نسبتی بین اهل بیت علیهم السلام و ‏آن انسان کامل با تمام انسان ها وجود دارد که این نسبت را باید گسترش و توسعه داد . این قضیّه ‏البته از طریق خواص و نخبگان اتّفاق می افتد و این حضور اهل بیت علیهم السلام ‏ علاوه بر براهین نقلی در ‏بخشی از براهین عقلی باید مورد توجّه قرار گیرد که حالا بعضی از علمای عظام مثل خود امام ‏راحل عظیم (ره) ، ایشان علاوه بر ارکان براهین عقلی بر استوانه های براهین نقلی تکیه داشتند - در ‏قیاس با صدرالمتألهین که به براهین عقلی بیشتر می پرداخت . البته ناگفته نماند که بخشی از براهین ‏عقلی ملاصدرا رحمة الله علیه هم بر می گردد به نسبت هایی که توانست با قرآن برقرار کند . اما ‏تفسیر و تأویل قرآن عموماً از دریچه ی براهین نقلی راهگشاست و ما نمی توانیم من عندی از قرآن ‏أخذ تأویل کنیم - به همین دلیل امام ، آنجا که بر براهین نقلی تکیه کرده و نظرات شریف خود را ‏بیان کردند ، توانستند در آثار و مآثر خود این جامعه را نزدیک تر کنند به آفاق مورد نظر دین ؛ و اگر ‏این روش ادامه پیدا می کرد ما می توانستیم در کشور خیلی بیشترشاهد رشد مردم در ارتباط با ‏معارف اهل بیت ‏علیهم السلام باشیم . در هر حال از آنجا که درک وجود حقیقت از طریق فعل انسان صورت ‏نمی گیرد و از طریق ادراک ذاتی و ادراک نفسی است و در مبنای " حضور ذات لذاته " ذات ‏برای ذات حضور پیدا می کند . یعنی ذات حقیقت بر ذات انسانی حضور یافته و در آنجاست که ‏ادراک حقیقت ممکن می شود . اکنون ما اینجا یک حقیقت عالی را به نام فاطمه ی زهرا سلام الله علیها‏ مدّ نظر ‏داریم با تنها یک خطبه - که تکثّر ندارد و خطب مختلف نیست و تجلی واحد ذاتی اوست . تأکید ما ‏بر این تفرد به این خاطر است که با آن تکثّر در علوم اسلامی مبارزه داریم . تکثّرهایی علمی که ‏تمرکز لازم ما را بر حقیقت دین برهم زده است و موجب شده است که نتوانیم به آن حقایق ، خیلی ‏متقن و دقیق بپردازیم . در یک همایش وقتی صد نفر همزمان را وارد یک مجموعه کردید، انسان‎ ‎از ‏اساس ِ "‏‎ ‎و جعلت رؤیتها لجمیع الناس مرءاً واحداً "‏‎ ‎توجّهش متفرق می شود بر روی صد نفر . ‏ولی وقتی یک بزرگی وارد یک مجموعه ی صد نفری می شود ، توجّه ها می رود بر روی آن ‏بزرگ ، و افعالش و رفتارش در " مرءاً واحداً ". ما باید این صدها نفر را کنار گذاشته و این نگاه ‏را به سمت بزرگان دین و حقایق آئین خود معطوف کنیم در جامعه . روش صحیح این است . حال ‏این که مع الاسف جامعه به نتیجه نرسیده و این قدر تشتّت دارد ، از همین است . اغتشاش ناشی از ‏چیست ؟ ناشی از اذهان مغشوش است . اگر ذهن ، مغشوش نباشد حتّی در خودی ها ، مشکلی به ‏وجود نخواهد آمد . دیروز با یک جوانی صحبت می کردم که خیلی هم خودی است . می گفت که ما ‏با گشت ارشاد مخالفیم . گفتم که شما با چه چیز گشت ارشاد مخالفید ؟ گفت با رفتارهایشان . گفتم این ‏شد حرفی دیگر. ضمن این که چه کسی گفته همه ی رفتارهایشان اسلامی است ؟ در آنها هم هستند ‏کسانی که هیچ فرقی با این اغتشاش گران از باب تردید و مردودی در معیارها ندارند . کار برخی ‏از آنها هم ایجاد اغتشاش است . کسانی که بد برخورد می کنند و یا رفتار فردی شان با شئون دین ‏فاصله دارد . بعد شهید کچوئی را مثال زدم برایش - و اصلاً تمام شد ، یعنی آب بر روی آتش بود ، ‏اصلاً حرف تمام شد و دیگر ادامه پیدا نکرد - گفتم شهید کچوئی در زندان وقتی که سه نفر را ‏بازداشت کرده بودند و آورده بودند از این نیروهای چپ دختر در زندان - این را شهید لاجوردی نقل ‏می کند - این سه نفر از ماشینی که آنها را به زندان منتقل کرده بود از سر لج و یا ترس ، پیاده نمی ‏شدند . شهید کچوئی می توانست از قدرتش استفاده کند . بالاخره زندان است و اینها وارد زندان و ‏حیاط زندان و محصور در قواعد و قوانین آن بودند و این شهید معظم می توانست از قدرتش استفاده ‏کند و بگوید این ها را به زور هم که شده پیاده کنید . نه شاهدی بود و نه دوربینی و نه فضای مجازی ‏و نه این داستان ها - که ای کاش بود و حقیقت دین را در رفتار مناسب مسئولین ثبت می کرد - ‏خودش بود آنجا و خدای خودش . شهید کچوئی گفتند که اشکال ندارد ، بگذارید در ماشین بمانند و این ‏ها را پیاده نکرد و آنها سه روز در این ماشین ماندند . اینها تاریخ یک انقلاب و رفتارهای یک ‏انقلاب اصولی است . سه روز در ماشین ماندند و ناهار و شام و صبحانه در اختیارشان گذاشتند و ‏در همان ماشین از آنها پذیرائی شد ، بعد از سه روز وقتی این رفتار حسنه را از شهید کچوئی دیدند ‏، حال از سر تسلیم یا خستگی ، خودشان با پای خود پیاده شدند از ماشین . حال اگر در یک گشت ‏یک برخورد نامناسبی با کسی می شود این ربطی به اسلام و حاکمیّت ندارد . البته همیشه سطح ‏نظارت حاکمیّت می شود زیر سؤال دادخواهی برود. امّا هر جا یک شرّی اتّفاق می افتد می گویند ‏کار و فعل حاکمیّت است و هر جا که خیری اتّفاق می افتد می گویند ما این کارها را کردیم ، کار ما ‏بوده و حاکمیّت این جاها محلی از اعراب ندارد . " فاذا جاءتهم الحسنة قالوا لنا هذه وان تصبهم ‏سیئة یطیروا بموسی ومن معه " هر جا می خواهند یک ضربه ای بزنند به حاکمیّت و پیروان ‏حقیقی اش می زنند . در صورتی که اصل حاکمیّت دفاع از احکام اسلامی و قوانین اسلامی و امنیّت ‏مردم است که این قوانین و این احکام در واقع دارد آن امنیّت را برقرار می کند . این ها که ایرادی ‏ندارد . وقتی که شما صغرای بحث را درست بچینید ، کبرای بحث طبعاً نتیجه اش درست در می آید ‏‏. اما این که در جامعه از روز اغتشاش تا امروز انسان مشاهده نمی کند که حتّی بعضی از مراجع ‏درست و غیر انفعالی وارد مباحث شوند و اولویّت مباحث شان و اولویّت طرح مسائل شان اعتراض ‏نباشد ، این نشان می دهد که اذهان در ارتباط با آن عقل کلّی و عقل فعّال در عالم و عقل مجرّد ‏مغشوش است . یعنی ما این اغتشاش را در جای دیگری در سطح جامعه مشاهده می کنیم و گرنه در ‏جامعه ای که مسائل کلّی حل شده و قوانین جا افتاده باشد ، مثل خود جوامع حتی منحط غربی که ‏پلیس می آید وارد می شود و مردم در کار پلیس دخالت نمی کنند ، مگر در معدودی درگیریها که آن ‏هم یک داستان ها و شذوذات دیگری دارد . در حالی که در کشور ما صغیر و کبیرمان در امور ‏قانونی دخالت داشته و نظر می دهند و عجیب تر این که خود را صاحب نظر می دانند در زیر ‏سؤال بردن همه چیز . ناگهان از اقصای مدینه سرو کله ی یکی از رجال سیاسی یا رئیس ‏جمهورهای سابق پیدا می شود و می گوید : " چه کسی گفته اگر حجاب را برداریم برهنگی می شود ‏؟ مگر در زمان شاه برهنگی بود ؟ " نبود ؟! ساحل های عریان داشتید و ملکه این کشور در آن ‏ساحل عریان می شد . چه کسی می گوید که نبود ؟ چقدر بدیهی و بدیهیّات را انکار می کنند . بعد می ‏گوید " الان در عراق مگر قانون است ؟ " بله در عراق قانون است . در عراق در نجف در کربلا ‏اینها اصلاً حضور ندارند ، بدون حجاب و بعد می گوید " مگر در آنجا عریانی هست ؟ در سوریه ‏مگر عریانی هست ؟ " بله عریانی هست . شما اگر چشمتان نمی بیند ، ما بارها و بارها دیده ایم . هم ‏در عراق دیدیم در بغداد و بصره ، هم در سوریه در دمشق و حلب . شما چقدر به همین راحتی ‏بدیهیّات را انکار می کنید ؟ همین الان هم کشور را شما نگاه کنید ، همین چند وقتی که یک ذرّه آسان ‏گرفتند مسائل را ؛ می بینید که کشور به سمت عریانی دارد پیش می رود . به سمت عریانی مطلق ‏می رود . قبلا اگر روسری سر می کردند و روسری را می انداختند الان روسری وجود ندارد هیچ ، ‏طرف با تیشرت آستین کوتاه پشت یک موتوری نشسته و دارد خلاف قانون در این کشور سیر می ‏کند . البته ما خیلی نمی خواهیم وارد این داستان خوابها از سویی و افسار گسیختگی ها از سوی ‏دیگر شویم ، چون حیف است که یک حقیقت نازنین و شیرین را ما بیائیم تلخش کنیم با این تجاهل ‏هایی که از هر دو طرف هست و مرسوم است - چون این مباحث از جایی دیگر باید درمان شود و از جایی دیگر باید ‏درست شود . که ان شاء الله هم درست می شود - امّا بحث این است که ما اگر بر بحث ادراک عقلی ‏و عقل مجرد تأکید می کنیم برای این است که جامعه باید برود به سمت تعقّل ، جامعه در همه ی ‏امورش باید برود به سمت تعقّل . این تعقّل را چه کسی یاد می دهد ؟ از چه کسی باید بگیرند ؟ از ‏عقل کلّ جامعه ، از آن انسان کامل . حالا این عقل کلّ یک جا صدیقه ی طاهره ‏ سلام الله علیها‏ است در آن آفاق ‏غائی و اولیائی خودش ، در مقام فوق تجرّد نفس ناطقه - که مقام منظور امام است - یک جا در ‏تجرّد برزخی نفس ناطقه که نفوس عاقله ای هستند در جامعه - که مورد نظر و منظور صدرالمتألهین ‏است - لذا ما به دو نوع یا دو مرتبه از تجرّد عقلی نظر می کنیم . یک بحث تجرّد برزخی نفس ‏ناطقه و یک بحث فوق تجرّد نفس ناطقه در کلیّات انسانی و در صورت کلّی انسان که ما از قضا ‏با آن مقام فوق تجرّد سر و کار داریم . اگر ما مقام را بالا و فوق تجرّد - و بالا مقام - گرفتیم آن موقع ‏هر کسی در این جامعه صاحب نظر در بیان مباحث عقلی نخواهد بود و نمی تواند ادّعای عقلی در ‏صور خیالی خود کند . چون او دارد در محدوده ی خیالات مشی می کند و با خیال زدگی دارد بیان ‏می کند نظریّات بی اساس خود را . مدّعی دارد به قول و نظر خود تبیین عقلی می کند اما این تزئین ‏خیالی است . چون اصلاً به مقام فوق تجرّد نه ورود پیدا کرده و نه می داند آن مقام چیست و نه می ‏تواند بیانش کند و نه می تواند هضم و درکش کند . و ما اگر در آن امور کلّی که معرفت شان از ‏طریق تجرید حاصل می شود ؛ بر روی خطبه دست می گذاریم برای این است که این یک حقیقت ‏کلّی است و ترویج حفظ خطبه برای آن حافظ خطبه یک جوشش عقلانی ایجاد می کند و او نزدیک ‏می شود به آن تجرّدی که ما نیاز داریم در جامعه ، برای مقابله با امثال این اغتشاشات عینی و ذهنی ‏در عام و خاص جامعه ، برای مقابله با هر نوع ذهن مغشوشی که دارد اشتباه تفسیر ، تبیین و تأویل ‏و در واقع ِامر تزئین می کند . ‏

برچسب ها :


نام*
ایمیل*
نظر*




نسخه قابل چاپ
کد خبر : 50171
تاریخ خبر : 1401/07/08-09:35
تاریخ به روز رسانی : 1402/11/24-10:02