×
بیتحرف ماحرف شما
x - »
| 12 آبان 1403, 8:54 ق.ظ
0098 21 88961224

ای مدعی ! تمدن را نقدفروشان و نطق بافان نمی سازند در عصر ظهور!
تأمل و جستار و تبیین و تحلیل را چه به تمدن ؟!

در حکایت واقعی تمدن سازان حقیقی و ارکان بی دست و پای عصر غیبت!
اگر تو را دلی باقی است برادر ، پردلی کن و از هوای ادعای اندیشه بگذر !


دانلود فایل ضمیمه ویدیویی
1- شهیداحمد(سعید) وکیلی بچه شهر قم بود و در اردیبهشت سال 59 و درجریان عملیات آزادسازی شهر سنندج بعد از نبردی دلاورانه ، مجروح شد و توسط کومله به اسارت گرفته شد.

همان لباس با آرم سپاهی که پوشیده بود، کفایت می کرد تا خونخواران کومله تا لحظه شهادت بلاهائی برسر او بیاورند که باور این رفتارها از یک انسان بسیار سخت است

بعد از مجروحیت و اسارت دیگر هیچ خبری از او نبود و نیست و برای همیشه مفقود الاثر شد و تنها سند و حکایت بعد از اسارت ایشان خاطرات یک برادر ارتشی است که از آن دوران دارد:

حدود یک سال و چندی که دردست کومله اسیر بودم همان اول پاشنه های هر دو پایم را با مته و دریل سوراخ کردند و برادران دیگر را هم نعل کوبیدند و با اراجیف و فحاشی بر این اعمالشان شادمانی می کردند.

بعد از 18 روز قرارشد ما را به سبک دموکراتیک و آزادانه!! محاکمه و دادگاهی کنند.

روز دادگاه رسید، عده ای به اعدام فوری و بقیه هم به اعدام قسطی (یعنی به تدریج) محکوم شدیم. حکم ما که اعدام مان قسطی بود بصورت کشیدن ناخن ها، بریدن گوشت های بازو و پاها، زدن توسط کابل، نوشتن شعارهای انقلابی! توسط هویه برقی وآتش سیگار به سینه و پشت ؛ و تمامی اینها بی چون و چرا اجراء می شد. که آثارش به خوبی بر بدنم مشخص است.

عروسی دختر یکی از سرکردگان بود، دستور داده شد 16 نفر ازمقاوم ترین بچه های سپاه و بسیج و ارتش و دو روحانی راکه همه جوان بودند، آوردند و تک تک از قفا سر بریده شدند، این برادران عزیز مانند مرغ سربریده پرپر می زدند وآنها شادی و هلهله می کردند.

شهید احمد وکیلی (سعید) 75 روز زیر شکنجه بود، ابتدا به هر دو پایش نعل کوبیده وبه همین ترتیب او را برای آوردن چوب و سنگ به بیگاری می بردند. پس از دادگاهی شدن محکوم به شکنجه مرگ شد ، بلکه اعتراف کند.

اولین کاری که کردند هر دودستش را از بازو بریدند و چون وضع جسمانی خوبی نداشت ، برای معالجه و درمان به بهداری برده شد و این بهداری بردن و معالجه کردن هایشان هم به خاطر این بود که مدت بیشتری بتوانند شکنجه کنند و الّا حیوانات وحشی را با ترحم هیچ سنخیتی نیست.

پس از آن معالجه سطحی ، با دستگاه های برقی تمام صورتش را سوزاندند، سوزاندن پوست تنها مقدمه ی شکنجه بود به این معنی که مدتی می گذرد تا پوست های نو جانشین سوخته شده و آن وقت همان پوست های تازه را می کندند که درد و سوزندگی اش بسیار بیش از قبل است و خونریزی شروع می شود و تازه آن وقت نوبت آب نمک است که با همان جراحات داخل دیگ آب نمک می اندازند.

تمام این مراحل را احمد(سعید) وکیلی با استقامتی وصف ناپذیر تحمل کرد و لب به سخن نگشود.

او از ایمانی بسیار بالا برخوردار بود و مرتب قرآن را زمزمه می کرد. امّا استقامت این جوان آن بی رحم ها را بیشتر جری می کرد

او که دیگر نه دستی ، نه پائی ، نه چشمی و نه عضوی سالم داشت با قلبی سوخته به درگاه خدا نالید: "خدایا مپسند این چنین در حضور شیاطین افتاده و نالان باشم ، دوست دارم افتادگی ام تنها برای تو باشد و بس"

خداوند دعایش را اجابت نمود . سعید را به دادگاه دیگری بردند و محکوم به اعدام گردید .

زخم هایش را باز کردند و پس از آنکه با نمک مرهم گذاشتند ! او را داخل دیگ آب جوش که زیرش آتش بود انداختند که همان جا شهید شد و با لبی ذاکر به دیدار معشوق شتافت.

اما آنها که حتی از جسد بی جانش نیز وحشت داشتند دیگر اعضایش را مثل هند جگر خوار مثله نمودند و جگرش را به خورد ما که هم سلولی اش بودیم دادند و مقداری را هم خودشان خوردند و البته ناگفته نماند مقداری را هم برای امام جمعه ارومیه فرستادند.

2- مادر شهیدی که خود را مظلوم ترین مادران شهدا می داند !
حکایت شهادت شهید یوسف داور پناه ، یوسفی ثانی که حضرت داور به او پناه داد!
شهیدی که تکه تکه اش کردند و به امام اهانت نکرد ، حال چه شده است که برخی به هیچ سهمی از جهاد و شهادت ، در غیاب شهیدان تکه تکه به امام خرده می گیرند؟!

برچسب ها :


نام*
ایمیل*
نظر*




نسخه قابل چاپ
کد خبر : 50141
تاریخ خبر : 1401/06/16-02:01
تاریخ به روز رسانی : 1402/11/24-10:01